قسمتی از متن :
مقدمه
اكثريت قريب به اتفاق مردم، حداقل يك بار در طول زندگيشان ازدواج ميكنند، انتخاب يا عدم انتخاب يك فرد به عنوان همسر يكي از مهمترين تصميمهايي است كه هر شخص در طول زندگيش ميگيرد. زيرا فردي كه به عنوان همسر انتخاب ميشود تأثير زيادي بر سبك زندگي، نوع تجربيات و احساس خوشبختي شخص در طول زندگي دارد ولي متأسفانه اين مهمترين تصميم زندگي در بسياري از موارد، سريع، آسان و گاهي تقريباً اتفاقي گرفته ميشود. (رضا زاده، 1381)، ازدواج آگاهانه و با برنامه، برج مراقبت زندگي است و ضرورت آن، به ويژه در اين دوران كه زندگي بشر از پيچيدگي خاصي برخوردار است، پوشيده نيست (همتيار، 1387) شكلگيري اين نظام جديد و به عبارت ديگر هسازي با ازدواج يكي از مشكلترين وظايفي است كه زوجين بايد به تدريج به آن نائل شوند. در خلال اولين يا دومين سال ازدواج، زوجها بايد به طور طبيعي بتوانند با يكديگر در مسائل مختلف همسازي عمدهاي پيدا كنند در صورت ايجاد اين همسازي تنشهاي هيجاني كه غالباً به وجود ميآيند دورههاي طوفاني گذرايي بيش نخواهد بود (اسكوبل . Schwebel,B
و ديگران، 1990).
متأسفانه به همساني متقابل در ازدواج در بسياري از مواقع كار آساني نيست، گواه اين مدعا آمار بالاي طلاق در بسياري از كشورها (مثلاً گاتمن . Gottman,J.M
، 1998) و نيز افزايش طلاق در كشور ما در سالهاي اخير است3. همتيار، 1387
. (حدود صد هزار طلاق در سال 1386).
از جمله عوامل اصلي در بروز اين مشكل عوامل شخصي است، كه در اين گستره عوامل بسيار متفاوتي قرار ميگيرد كه بعضي از آنها عبارتند از اختلالات و مشكلات خفيف و شديد رواني (كاهن و همكاران، 1985؛ به نقل از برگ ـ گروس، 1997)، ويژگيهاي شخصيتي منفي (اسكوبل و همكاران، 1990)، عادتهاي نامطلوب رفتاري، سبك دلبستگي ناايمن (هازن
. Hazen, C
و شيور . Shaver, P
، 1987؛ كوبك و هازن، 1991؛ به نقل از كولين 1996) ادراكهاي غلط و انتظارهاي غيرواقعبينانه، عدم مهارت مقابله با تنيدگيها، ارزشها و اهداف شخصي متفاوت و ... .
يكي از عوامل مهم كه در سالهاي اخير به آن توجه شده است و بر روي رضايت زناشويي تأثير دارد تجارب اوليه فرد با والدين و يا نوع رابطه عاطفي فرد با والدين خود در دوران كودكي است كه ميتواند وي را در بزرگسالي تحت تأثير قرار دهد (سيمپسون. Simpson, J,A
و رولز، 1998)
طرفداران نظريه دلبستگي. attachment
توجه زيادي به اين مورد داشتهاند. اين نظريه معتقد است نوع رابطه مادر ـ كودك در سالهاي اوليه زندگي و ميزان قابليت دسترسي به مادر، ميزان حمايت مادر هنگام احساس خطر، سبك دلبستگي فرد را معين ميكند (فني . fenny. J.A
و نولر . Noller, P
، 1996؛ هازن و شيور، 1987). فرويد بر اين باور بود كه دلبستگي نوزاد به مادر به خاطر تغذيه و رفع نياز فيزيولوژيكي است (سانتراك 2 ـ 2)، هارلو . Harlow, H
و زيمرمن . Zimerman
تماس بدني را عامل مهم در ايجاد دلبستگي ميدانند (نقل از لسترام، 2002). سپس بالبي . Bowlby, J
(1969، 1973، 1980) مفهوم دلبستگي را از ديدگاه تحولي مورد ارزيابي قرار داد. فوگل . Fugle, a
اظهار ميدارد كه دلبستگي پيوند هيجاني پايدار بين دو فرد است. اينثورث . Ainswarth, M.D.S
سه گروه دلبستگي را در بين كودكان مشخص كرد: اجتنابي . Avoidant
، ايمن . Secure
و دوسوگرا . Ambivalent
(اسروف و واترز، 1977). در بزرگسال نيز سه سبك دلبستگي ايمن، اجتنابي و دوسوگرا مشخص شده است. طرفداران اين نظريه معتقدند به احتمال زياد سبك دلبستگي كودك بر اساس الگوهاي عملي دروني از خود و چهره دلبستگي تا بزرگسالي ادامه مي
تصاویری از چند صفحه نخست فایل :
توجه فرمایید بدلیل تهیه ی تصویر با نرم افزار های خارجی متن نمایش داده شده در تصاویر ممکن است دارای اشکالاتی در نمایش برخی حروف باشد که در فایل اصلی بدون مشکل است
مبلغ قابل پرداخت 13,000 تومان
برچسب های مهم